• وبلاگ : بهداشت روان
  • يادداشت : افتتاح سايت مشاوره ي رايگان روانشناسي
  • نظرات : 65 خصوصي ، 42 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    + لعيا 

    سلام دوستان همسر من مشکلي داره اونم اينه که دچار وسواس فکري يا به نوعي حديث نفس هستش به طوري که در ذهنش فکرايي ميکنه که اين افکار خيلي اذيتش ميکنه و اکثر اوقات مجبورش ميکنه کارهاي عجيبي بکنه مثلا از يه مسير چند بار رد شه يا پاشو بزنه روز به روز هم بدتر ميشه خواهشا اگه ميشه راهنمايي کنيد ممنون
    + shahsa 
    ba salam.man dokhtari 21 saale va daneshju am.ba shakhsi be ghasde ezdevaj dustam va az kheili nazara dusesh daram o be delam nesheste o kheili vijegiasho mipasandam ama moshkeli k dare ine ke kheili stress dare juri k tapeshe ghalb grefte vase hamin stressesh..dr ghalb gofte dalilesh vase stresse ghors ham chandin saale masraf mikone ama darman nashode..hata ba y emtahan ghabul nashodan ya fekre kar peida nakardan bham mirize o stress o tapeshe ghalb migire..mikhastam bporsam zendegi ba chenin fardi chegoone ast? man bayad chikar konam? negarane zendegie moshtarakemunam :(
    + هلدا 
    من دختري16ساله هستم.نسبت به درس وتحصيل وساير موارد بي انگيزه وبي علاقه شده ام.اين باعث افت شديدم شده درضمن تک فرزندم و والدينم نسبت به درسم بسيارحساس هستند.لطفاًمرا راهنمايي کنيد
    + malmal_91 
    من مليحه هستم دختري 21ساله زود وابسته ميشم خيلي سخت ميتونم طرفم را از زندگيم بيرون کنم زود رنجم هرکي باهام دوس ميشه زود دوس داره ازم جدا بش تو را خدا کمکم کنيد
    + malmal_91 
    lمن مليحه هستم دختري 21ساله زود وابسته ميشم خيلي سخت ميتونم طرفم را از زندگي بيرون کنم زود رنجم خيلي هرکي باهام دوست ميشه زود دوس داره ازم جدا بش تورا خدا کمکم کنيد

    با سلام من دختري 21ساله ام خيلي احساساتي هستم زود وابسته ميشم دل کندن از کساني که دوستشان دارم برايم سخت است واز هر حرفي ناراحت ميشوم لطفا من را راهنمايي کنيد
    + ehsan 
    سلام من احساس ميکنم مادرمو از دست ميدم شب و روزم بهم ريخته تورو قران کمکم کنيد 26سالمه .شديدا نگرانم مادرم سلامتيکامله ولي فکر من------------------
    من حتي توي جمع فاميل هم نميتونم با دختراي فاميل دوستاي صميمي بشم
    دوستدارم جايي که هستم بهم احترام بزارن برام ارزش قائل بشن ولي هيچ وقت اين اتفاق پيش نمياد
    هيچ وقت مراعات حالمونميکنن اصلابه عنوان ادم حسابم نميکنن
    چطوري بايد باديگران رفتارکنم؟کجايي رفتارم مشکل دارهکه همه ازم دوري ميکنن؟
    اگرمنطقي نگاه کنيم توي محل کارم من بيشترازهمه خوبي ومحبت ميکنم ولي در عوض خوبي نميبينم....توروخدادراولين فرصت جوابموبدين
    چيکارکنم ديگران دوسم داشته باشن؟برام ارزش قائل بشن؟
    چيکارکنم آدم باشخصيتي باشم طوري هيچ کس به خودش اجازه نده حتي پشت سرم بهم بي احترامي کن؟؟؟
    چيييييييييييييييييکارکنم؟/؟؟؟
    سلام خسته نباشيد دختري21 ساله هستم از زماني که راهنمايي ودبيرستان بودم هميشه زنگهاي تفريح تنهابودم چون دوست صميمي نميتونستم برا خودم پيداکنم
    هميشه در ارتباط باديگران مشکل دارم در دوران دانشجويي هم تنها بودم الان 6ماه در مکاني مشغول به کارم محيط کارم طوري هست که همه باهم صميمي هستن وهواي هم روخيلي دارن حتي بيشتر از يه خونواده ولي من هنوز نتونستم باهاشون رابطه خوب پيداکنم
    کارمندايي که بعدازمن اومدن در عرض 1 ماه رابطه ي خوب برقرارکردن ولي من هنوز نتونستم چيکارکنم؟هرچي محبت ميکنم خوبي ميکنم تاباهشون صميمي باشم براي منم ارزش قائل شن ولي نتيجه نميده که نميده
    دوستدارم ازم به عنوان ادم متشخص يادکنن ولي....
    دوستدارم هواي منو هم داشته ياشن حالمو مراعات کنن ولي ...
    چطوري بايد باديگران ارتباط برقرارکنم واوناروطرف خودم جذب کنم؟خسته شدم از تنهايي...
    + الهام 

    سلام

    من 5 ساله ازدواج کردم يه پسر دو ساله دارم از زمان بارداري فرزندم متوجه شدم که همسرم ترياک مصرف مي کنه خيلي آدم زحمتکش و باسوادي هست همه تو محيط کار ازش تعريف مي کنند. از اينکه من به گوشيش نزديک بشم خيلي بدش مي آد ميگه به حريم خصوصي من نبايد وارد بشي ! چند وقته که احساس مي کنم به يکي اس مي ده يا زنگ مي زنه به نظرتون چه رفتاري بايد نشون بدم که بتونم زندگي خوبي رو با پسرم و همسرم داشته باشم لطفا راهنمايي ام کنيد.

    با تشکر

    + رويا 
    salam che jaleb manam dus daram bemirammm
    + سارا 
    با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت شما دوست عزيز مشکلي که من دارم اينکه خيلي زود عصباني و ناراحت ميشم البته اين مشکل رو با دوستام ندارم بيشتر وقت هايي که براي خريد يا هر کار ديگه اي به بيرون ميرم معمولا خيلي زود در برابر حرفي که ديگرون ميزنن واکنش نشون ميدم و با هاشون جروبحث ميکنم و همه بهم ميگن خيلي با بقيه دعوا ميکني اما راستش دست خودم نيست مثلا امروز رفته بوديم دکتر يکي از مراجعه کنندگان به مامانم گفت شما خيلي صحبت ميکنين بايد مراعات حال ماروهم بکنين جوابشو ندادم ولي از صبح تا حالا اعصابم خورد من بايد با اين رفتارم چيکار کنم؟کي بايد جواب بقيه رو بدم کي بايد جوابشونو ندم که دعوا ميشه؟
    + نادري 
    سايت خوبيه خيليها اين روزا مشکل دارند ويه راهنماي خوب ميخوان وشايد راهنمايي خوب زندگيشونو نجات بده
    + هستي 

    سلام

    من الان دانشجويم وقتي سال دوم راهنمايي بودم عموم تصادف کرد البته با منشي شرکتش بودم

    يک سال بعد پسرعموم زنشو با دو تا بچه ول کرد به خاطر اينکه با يه زن ديگه دوس بود

    چند وقت بعد يکي ديگه عموم با يک زنه ازدواج کرد با اينکه زن د اشت

    من خودم عاشق پسر خالم بودم از بچگي اسممون روي هم بود عشق يا شايد تلقين

    سال دوم دبيرستانم پيامکاش به يه دختره شروع شد کم کم به يه دوست واقعي رسيد من هر روز بدتر ميشدم پرخاشگر عصبي لجوج بي ادب سال کنکورم رسيده بود شاگرد ممتاز مدرسه، شاگردي که همه مهندس صداش مي کردن به جاي درس گريه مي کردم بعد کنکور يعني بعد از سه سال باور کردم نداشتنشو اينکه فراموش بشه اينکه مرد زندگي من نيست. ولي تاوان هاي بدي دادم رتبه بد کنکور ، از بين بردن خودم، ناراحتي خانواده بي اعتمادي

    حالا سال اخر دانشگام پسرخالم به اين نتيجه رسيد منو دوست داره اومد خواستگاري ولي من قبول نکردم

    رو نظرم اطمينان دارم

    مشکل من دو چيز

    1) بي اعتمادي نسبت به خواستگارام فکر ميکنم امکان داره برن سراغ يکي ديگه اگه خشگل باشه اين حسم تشديد ميشه اگه زشتم باشن به خاطر زشتي قبول نمي کبم

    2) من يه پسرعمو دارم از من کوچيکتره چند ساله عموم از من خواستگاري ميکنه ولي من قبول نکردم الان که فهميدم دخترعموم اونو مي خواد منم احساس ميکنم مي خوامش البته رفتاراشم عوض شده از موقعي که رفته دانشگاه خيلي بهتر شده البته از حس دخترعموم، پسرعمومم خبر داره ولي من احساس ميکنم حسي که قبلا به پسرخالم داشتم الان به اون دارم نمي خوام دوباره اون مشکلات تکرار بشه من الان بايد کنکور ارشد بدم، يه نکته ديگه پسرعمومم از اين موضوع سو استفاده ميکنه حتي گفته بهش پيامک ندم حوصله نداره پشت سرمون حرف در بياد. من ديگه توان ندارم چيکار کنم

    + dark girl 
    سلام خسته نباشيد ممنون از کمکي که ميکنيد
    راستش من همش احساس ميکنم که ادم مزخرفيم هيشکي منو دوست نداره البته دليلشم اينه که من زيادي ساده ام و به ديگرون مهربوني ميکنم....هميشه به خواسته هاي ديگرون توجه کردم هميشه سعي کردم طوري باشم که اونا ميخوان هميشه با راه نيومدناشون راه اومدم شايد نتونستم ولي سعي خودمو کردم که تا جايي که ميتونم درکشون کنم باهوش طوري رفتار کردم که دوست داشتم باهام همون طور رفتار بشه اما هيچکس درکم نکرد هيچکس اهميت نداد من چي ميخوام ...احساس ميکنم ديگه هيچي برام قشنگ نيست من به اينده اميد زيادي دارم و دوست دارم زندگي خاصي داشته باشم بهترين زندگي رو....اما از رفتار ديگرون.. از اين يک دستي زندگي خسته شدم...ديگه حوصله هيچي رو ندارم حتي حوصله ندارم راه برم يا حرف بزنم مغزم تنبل شده ياري نميکنه کلماتو جملاتو به خاطر بيارم يا جمله بندي کنم حتي بعضي وقتا دوستام که بم تل ميزنن جوابشونو نميدم با اينکه دوست دارم باهاشون بحرفم...يا مثلا من علاقه زيادي به اموزش انگليسي دارم اما وقتي سي دي اموزش انگليسي رو گوش ميدم ربع ساعت نکشيده مخم هنگ ميکنه...بي اختيار ميزنم زير گريه همش تنهام...موقع تکلم قاطي ميکنم کلماتو باهم....نميدونم چيکار کنم..امکان رفتن به روانپزشکم ندارم....تورو خدا کمکم کنيد دارم نابود ميشم..
    در ضمن من متولد22.11.1372
    توي خونه هم کسي تقريبا کاري به کارم نداره جز مامانم که همش نغ ميزنه چرا همش تنهايي و اخمو(ميگم که درک نميکنن)


     <      1   2   3      >